English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (1010 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
extra U اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
extra- U اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
extras U اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
semidouble U دارای گلبرگهای بیشتر از معمول
additional U آنچه جمع شده یا اضافه است
preformatted U آنچه فرمت شده باشد
expandable U آنچه قابل گسترش باشد
selectable U آنچه قابل انتخاب باشد
contents U محتوا یا آنچه دروی چیزی باشد
easy to use U آنچه قابل فهم و انجام باشد
optional U آنچه قابل انتخاب شدن باشد
unauthorized U آنچه باید مجوز داشته باشد
over crowding U بیشتر باشد
manageable U آنچه قابل کار کردن به سادگی باشد
figures U آنچه کاملاگ درست نباشد ولی نزدیک به آن باشد
illegal U آنچه قانونی نیست یا مخالف قانون و قوانین باشد
figuring U آنچه کاملاگ درست نباشد ولی نزدیک به آن باشد
computer readable U آنچه قابل خواندن و فهم توسط کامپیوتر باشد
figure آنچه کاملا درست نباشد ولی نزدیک باشد
accuracy U هر قدر تعداد بیتها بیشتر باشد
tint U [هاله ای از رنگ که بیشتر به سمت سفید متمایل باشد.]
long life itemes U اقلامی که عمر قانونی انها 5سال یا بیشتر باشد
congestion U وضعیتی که در آن نیازهای ارتباطی یا فرآیند ها بیشتر از توانایی مستقیم باشد
hypervelocity U سرعت دهانهای و ابتدایی توپی که از 0001 متر درثانیه بیشتر باشد
readable U آنچه توسط کسی یا توسط یک وسیله الکترونیکی قابل خواندن و فهمیدن باشد
transylvania U فرش ترانسیلوانیا [ریشه اصلی آن مربوط به ترکیه می باشد که بیشتر برای کلیساهای رومانی و مجارستان بافته شده.]
grand larceny U سرقت بزرگ در CL سرقتی را گویند که دران قیمت مال مسروق ان ازمیزان معینی که در قانون مشخص شده است بیشتر باشد
overflowed U وضعیتی در شبکه که تعداد ارسال ها از حد بیشتر باشد و به مسیر دیگری ارسال می شوند
overflow U وضعیتی در شبکه که تعداد ارسال ها از حد بیشتر باشد و به مسیر دیگری ارسال می شوند
overflows U وضعیتی در شبکه که تعداد ارسال ها از حد بیشتر باشد و به مسیر دیگری ارسال می شوند
upper memory U کیلو بایت از حافظه قرار گرفته بین حدود کیلوبایت و مگابایت . حافظه بیشتر بعد از حافظه معمول کیلوبایت است و قبل از حدود مگابایت
Tell not all you know , nor do all you can. <proverb> U به زبان نیاور هر آنچه مى دانى,انجام نده هر آنچه مى توانى .
cloud lattice design U طرح ابری شبکه ای که بیشتر بصورت بندی و در فرش چین دیده می شود . زمینه معمولا زرد و شبکه ها آبی رنگ می باشد .
discretionary U آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
Ladik prayer rug U قالیچه سجاده ای لادیک [این فرش بیشتر مربوط به ترکیه می باشد و در آن از دو یا سه ستون محرابی به همراه گل های لاله با رنگ های غالب قرمز و آبی استفاده می شود.]
overtime U وقت اضافی اضافه کار اضافه کاری ساعت فوق العاده
ply yarn U نخ چندلا [در اثر تاباندن دو یا تعداد بیشتر رشته نخ بدور یکدیگر بوجود آمده و بسته به نیاز می تواند دولا، چهارلا، شش لا، نه لا و یا طنابی باشد. نخ یک لا فقط از به هم پیچیدن الیاف بوجود می آید.]
butterfly saddle rug U قالیچه نقش پروانه ای [این نوع از قالیچه زین اسبی بیشتر در شمال هند و تبت رواج داشته و حالت ذوزنقه ای آن شبیه پروانه می باشد]
You have to watch your diet more [carefully] and get more exercise. U شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
kanat U نوعی گلیم ترکی [روشی از بافت گلیم است که در آن ابتدا رشته های باریک را بافته، سپس آنها را به یکدیگر می دوزند. این روش بین روستائیان ترکیه بیشتر مرسوم می باشد.]
square design U طرح خشتی [طرح مربع شکل] [این طرح را به دربهای چوبی شبکه ای قدیم نسبت می دهند و بیشتر مربوط به شهرکرد یا چهارمحال می باشد گرچه در مناطق دیگر نیز بافته می شود.]
prima facie evidence U مدرک محمول بر صحت مدرکی که در صورت تکذیب یا توضیح طرف برای روشن کردن قضیه کافی باشد مدرکی که در نظر اول و پیش از بررسی بیشتر قاطع به نظر می اید
kaldor criterion U ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
bandwidth U صفحه تصویرهای با resolution بیشتر پیکسل در فضای بیشتری نمایش میدهد و به ورودی سریع و پهنای بلند بیشتر نیاز دارند
Whatsoever U هرچه [هر آنچه] [آنچه ]
Tibet U تبت [این ناحیه با کشورهای چین، هند و نپال همسایه بوده و فرش آن بیشتر تحت تاثیر چین قرار داشته است.سابقه فرش بافی در آن حدود سیصد سال می باشد. نقش ببر از طرح های اصلی فرش تبت است.]
a closed mouth catches no flies <proverb> U تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
fast U آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasts U آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fastest U آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasted U آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
moored mine U مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
drives U چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drive U چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
usage U معمول
usual U معمول
in- U معمول
in U معمول
going U معمول
in vogue U معمول
usages U معمول
hottest U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hot U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
After the usual courtesies. U پس از تعارفات معمول
slow down <idiom> U از حد معمول آرامتر
To overstep the mark. To go too far. U از حد معمول گذراندن
fashionably U مطابق معمول
practice U معمول به عادت
undersized U کوچکتر از معمول
to be in f. U معمول بودن
as usual <idiom> U طبق معمول
enchorial U معمول متعارفی
eccentrically U بطورغیر معمول
out of the ordinary U غیر معمول
off the map U غیر معمول
out of the common U غیر معمول
usual conditions U شرایط معمول
to set in U معمول شدن
as usual U مطابق معمول
usu U مخفف معمول
off season U ارزان تر از معمول
consuetudinary U عادی معمول
it is usual with him U معمول اوست
in character <idiom> U مثل معمول
normal U هنجار معمول
vogue U رسم معمول
by usage U یا معمول سابق
escutcheon U سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
price current U صورت نرخهای معمول
habitualness U معمول بودن معتادیت
oversleeps U بیش از حد معمول خوابیدن
intercolonial U معمول در میان مستعمرات
quite the thing U مطابق بارسم معمول
it is unusually large U ازاندازه معمول بزرگتراست
overslept U بیش از حد معمول خوابیدن
such dresses are the vogue U اینجورلباسهامتداول معمول است
it is our usual p to U معمول ما این است که
gangling U بلند تراز حد معمول
introductions U معمول سازی ابداع
introduction U معمول سازی ابداع
oversleep U بیش از حد معمول خوابیدن
institution U رسم معمول عرف
oversleeping U بیش از حد معمول خوابیدن
hotbed U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbeds U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
fair wear and tear U خسارت در حد معمولی فرسودگی در حد معمول
cupola practice U روش معمول کوره کوپل
retrograde U دوران در خلاف جهت معمول
international practice U طریقه معمول به بین المللی
imperfect competition U حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
shortest U تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
unorthodox U دارای عقیده ناصحیح یا غیر معمول
short U تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
shorter U تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
substandard U زیر معیار یا مقیاس معمول یا قانونی
executive length course U زمین گلف کوتاهتر و اسانتراز معمول
wide angle U دارای زاویه دید بیش از معمول
wide-angle U دارای زاویه دید بیش از معمول
executive course U زمین گلف کوتاهتر و اسانتراز معمول
dry year U سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است
wet year U سالی که میزان بارندگی از حد معمول سالیانه بیشتراست
open back U [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
characteristic U مقدار نمای یک عدد اعشاری که از حد معمول بزرگتر است
fashionableness U توافق بارسم وایین معمول مطابقت باسبک روز
characteristically U مقدار نمای یک عدد اعشاری که از حد معمول بزرگتر است
bow-pew U [نوعی نیمکت معمول در قرن هجدهم انگلیس و آمریکا]
gondola U نوعی قایق که در کانالهای شهر ونیز ایتالیا معمول است
mancipation U یکجورایین انتقال یاواگذاری که درازادکردن بردگان وکودکان معمول بود
gondolas U نوعی قایق که در کانالهای شهر ونیز ایتالیا معمول است
cylix U ابخوری پایه دار ودسته که درقدیم معمول بوده است
laptop U کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
lapheld U کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
check total U آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
checksum U آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
production run U اجرای یک برنامه اصلاح شده که بطور معمول اهدافش راباتمام می رساند
The capacity of a battery is typically expressed in milliamp-hours. U ظرفیت باتری به طور معمول در میلی آمپر در ساعت بیان می شود.
wellŠsuppose it is so U خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
underdistance U روش تمرینی دونده درمسافتی کمتر از معمول مسابقه برای ازدیاد سرعت
Advanced Technology Attachment U حالت معمول از واسط SCSI که تحت نام IDE هم شناخته شده است
Zel-i Sultan vase U طرح گلدان ظل السلطان [این طرح بصورت تکراری و قرینه شامل یک گلدان و دسته های گل می باشد و مربوط به زمان سلطنت قاجار می باشد.]
karachoph design U لچک ترنج کاراچف [این طرح مربوط به همین شهر در جنوب تفلیس منطقه قفقاز می باشد که در آن ترنج بزرگ و هشت وجهی با چهار مربع در دو طرف آن می باشد و قدمت آن بیش از صد سال است.]
negligence U اهمال تفریط معیار ان در CL رفتارو دقتی است که یک فرد بافهم و شعور عادی در امورخود معمول می دارد
refresher U حق الوکاله اضافی که هنگام جریان دعوی زمانیکه مدت دادرسی از حد معمول تجاوزکند به وکیل داده میشود
bourgeois <adj.> U از ویژگی های این طبقه متوسط، به طور معمول با اشاره به ارزشهای مادی ادراک شده و یا نگرش مرسوم
constant U آنچه تغییر نمیکند
lightweight U آنچه سنگین نیست
the above was a summary آنچه دربالا گفته شد
the long and the short of it <idiom> آنچه گفتنی است
knowledge U آنچه دانسته است
authentic U آنچه درست است
unwanted U آنچه لازم نیست
constants U آنچه تغییر نمیکند
circulating U آنچه به راحتی می چرخد
auxiliary U آنچه کمک میکند
producing U آنچه تولید میکند
contiguous U آنچه اثر می گذارد
auxiliaries U آنچه کمک میکند
previous U آنچه زودتر رخ میدهد
protective U آنچه حافظت میکند
circulars U آنچه در یک دایره می چرخد
circular U آنچه در یک دایره می چرخد
biased U آنچه اریب دارد
incoming U آنچه از خارج می آید
used U آنچه جدید نیست
lightweights U آنچه سنگین نیست
exclusive U آنچه شامل نمیشود
charges U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
rool crush U اثر تاخوردگی [فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
commoners U آنچه اغلب اتفاق میافتد
irretrievable U آنچه قابل بازگشت نیست
visible U آنچه قابل دیدن است
distant U آنچه در محلی قرار دارد
identities U آنچه کسی یا چیزی است
prior U آنچه قبلاگ رخ داده است
common U آنچه اغلب اتفاق میافتد
finished U آنچه کامل شده است
flexible U آنچه قابل تغییر است
convertibles U آنچه قابل تبدیل است
quantifiable U آنچه قابل شمارش است
significant U آنچه معنای مخصوصی دارد
movable U آنچه قابل حرکت است
What must be must be . <proverb> U آنچه باید بشود خواهد شد .
What soes not endure does not merit attachment . <proverb> U آنچه نپاید دلبستگى را نشاید .
requirements U آنچه مورد نیاز است
relevant U آنچه ارتباط مهمی دارد
significantly U آنچه معنای مخصوصی دارد
Seldom seen soon forgotten . <proverb> U از دل برود هر آنچه از دیده برفت .
approximating U آنچه تقریبا درست است
hidden U آنچه قابل دیدن نیست
commonest U آنچه اغلب اتفاق میافتد
convertible U آنچه قابل تبدیل است
ambiguous U آنچه دو معنای ممکن دارد
transportable U آنچه قابل حمل است
identity U آنچه کسی یا چیزی است
unedited U آنچه ویرایش نشده است
recognizably U آنچه قابل تشخیص است
recognizable U آنچه قابل تشخیص است
interchangeable U آنچه قابل تغییر است
comparable U آنچه قابل مقایسه نیست
value U آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
malfunctioned U آنچه درست کار نکند
Recent search history Forum search
2New Format
1معنی لغت overfit
1 if there's any justice
1Vintage style
1incentive
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
1set the record straight
1چیزی که عوض داره گله نداره
1ICR
1chand sabaei is correct or chand sabahi
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com